طلوعي ديگر
طلوعي ديگر را به تماشا نشسته ام
و اشكهايم را بدرقه شبي ديگر كردم
چقدر زيباست اين ثانيه هاي بي قرار
ديگر راه گريزي نيست بايد عاشق شد
و عاشق ماند و دنيا را با عشق نگاه كرد ...
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۸۹ ساعت 19:42 توسط نفس
|