ساحل انتظار

تنهایی

...


تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
+ نوشته شده در یکشنبه نهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 14:18 توسط نفس  | 
  • خانه
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
نوشته‌های پیشین
  • مرداد ۱۳۹۲
  • تیر ۱۳۹۲
  • مهر ۱۳۹۱
  • تیر ۱۳۹۱
  • اسفند ۱۳۹۰
  • دی ۱۳۹۰
  • مهر ۱۳۹۰
  • اردیبهشت ۱۳۹۰
  • فروردین ۱۳۹۰
  • بهمن ۱۳۸۹
  • دی ۱۳۸۹
  • آذر ۱۳۸۹
  • آبان ۱۳۸۹
  • مهر ۱۳۸۹
  • شهریور ۱۳۸۹
پیوندها
  • یک مشاور
  • من وتنهایی
  • سلام بیا تو حال کن
  • بـــــــــــــراي اولـــين بـــــــار
  • به یاد تو با خاطره های تو
  • دل نوشته ها
  • طلوع عشق
  • مـــعـمــــــاری
  • به زور عروس شدم !
BLOGFA.COM